گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ تمدن - عصر لویی
فصل بیست و سوم
.VI- آیا خداوند عادل است


ضرورت پوشاندن فلسفه با لباس الاهیات لایبنیتز را بر این داشت تا کتابی را بنویسد که

خشم و طنز ولتر را برانگیخت1 و یک متفکر عمیق را به صورت کاریکاتور استاد پانگلوس مبدل ساخت که از بهترین دنیاهای ممکن دفاع میکرد. تنها اثر کامل فلسفی که لایبنیتز در دوران زندگی انتشار داد رساله تئودیسه در باره نیکی خدا، آزادی انسان، و خاستگاه شر نام داشت (1710) که، مانند کتاب اصول فلسفه اولی، که در آن وجود خدا و خلود روح ثابت شده است دکارت (1641)، تضمینی آرامش بخش بود، فقط “تئودیسه” به معنی عدالت یا توجیه خداست. این کتاب، مثل دیگر کتابها، یک مبدا اتفاقی داشت. بل در مقاله “هیرونوموس رو آریوس” در فرهنگ تاریخی و انتقادی، در حالی که لایبنیتز را بسیار میستاید، در نظریه آن فیلسوف که گفته بود مذهب را میتوان با عقل، یا آزادی انسان را با قدرت مطلق خداوند، و یا پلیدی زمینی و خاکی را با خوبی و قدرت الاهی آشتی داد شک کرد. بل میگفت بهتر است که از فکر اثبات احکام دینی دست برداریم; این کار فقط مشکلات را آشکار میسازد. لایبنیتز طی یک مقاله در مجله ژاک باناژ، موسوم به تاریخ آثار دانشمندان، به وی پاسخ گفت (1698). بل در طبع دوم فرهنگ به مقاله خود یادداشت مهمی اضافه کرد و مجددا با گفتن “آن فیلسوف بزرگ” از لایبنیتز ستایش کرد، ولی مبهمات دیگری را، مخصوصا در خصوص نظریه همسازی پیشین، برملا ساخت.
لایبنیتز پاسخ خود را مستقیما برای بل فرستاد (1702)، ولی آن را به چاپ نرساند، در همان سال، مجددا برای دانشمند روتردام نامهای نوشت و از “تفکرات برجسته” و “تحقیقات بیپایان” وی تمجید نمود. در تاریخ فلسفه کمتر دیده شده است که تبادل عقاید تا این حد مودبانه برگزار شود. سوفیا شارلوت، ملکه پروس، اظهار تمایل کرد که از پاسخ لایبنیتز به تردیدهای بل مطلع شود. او در کار تهیه آن بود که مرگ بل را به وی اطلاع دادند. در پاسخهایش تجدید نظر کرد و بسطشان داد و آنها را به نام عدل الاهی یا تئودیسه منتشر ساخت. در این موقع شصت و چهار ساله بود و نزدیکی زندگی آتی “ممکنالوجود” را حس میکرد و شاید آرزو داشت که عدالت خداوند نسبت به انسان را باور کند، با خود میگفت چطور شده که دنیایی که خداوند قادر متعال و مهربان آن را چنین آفریده به چنین قتل و کشتار، فساد سیاسی، سنگدلی و رنج انسانی، زمین لرزه، قحطی، فقر، و بیماری آلوده شده است “مقاله مقدماتی در خصوص تقابل ایمان با عقل”، عقل و کتاب مقدس را الهامات الاهی میدانست که، بنابراین، احتمال نمیرفت با یکدیگر تناقض داشته باشند. بل در شگفت بود که چرا چنین خداوند مهربانی، که احتمالا از همه “نتایج میوه های بهشت” آگاه بود، گذاشت تا حوا اغوا شود; لایبنیتز پاسخ داد که خدا برای اینکه اخلاق را برای انسان میسر بسازد به وی اختیار و در نتیجه، آزادی گناه کردن داد. این درست است که اختیار منافی علوم و الاهیات

1. اشاره به داستان “کاندید”، اثر ولتر، که در آن لایبنیتز از دهان کشیشی به نام پانگلوس میآموزد که در این عالم، که بهترین عوالم ممکن است، همه چیز به بهترین وجه است. ولتر، با هنرمندی بدیع و شیوه پرطنز خاص خود، لایبنیتز را به باد هجو و مسخره میگیرد.-م.

است: علوم قانون لایتغیر را در همه جا میبیند، و به نظر میرسد که آزادی انسان در دانش پیشین و مشیت خدایی رویدادها محو شده است. اما (لایبنیتز میگفت) ما لجوجانه و مستقیما آگاهیم که آزادیم. گرچه نمیتوانیم این آزادی را ثابت کنیم، اما باید آن را را به صورت شرط لازم حس مسئولیت اخلاقی و تنها وسیله دیدن انسان به عنوان یک ماشین فیزیولوژیکی ناتوان و خندهآور بپذیریم.
در خصوص وجود خدا، لایبنیتز خود را با بحثهای کهن و سنتی مدرسی قانع میسازد. ما یک هستی کامل را تصور میکنیم، و چون وجود عنصر برای کمال واجب است، پس یک هستی کامل باید وجود داشته باشد. یک هستی واجب و واجبالوجود باید پشت سر همه علل مستقیم و رویدادهای ممکن باشد. در این امر شکی نیست که شکوه و نظم طبیعت باید منشئی غیر از یک “عقل کل” داشته باشد. خالق باید در خود قدرت و دانشی داشته باشد بینهایت و بر مخلوق خود قابل کشف. طرح الاهی و مکانیسم کیهانی باهم متناقض نیستند: خداوند مکانیسم را شگفتی کار قرار داده است; خداوند گهگاه با انجام معجزاتی چند میتواند کار این ماشین دنیوی را قطع کند.
روح البته ابدی است. مرگ، مثل زاد، تنها یک دگرگونی در مجموعهای از مونادهاست; روح ذاتی و انرژی باقی میمانند. روح، بجز در خداوند، همیشه به جسم پیوسته است، و جسم هم به روح; اما رستاخیز برای روح و جسم هر دو وجود دارد. (لایبنیتز در اینجا کاتولیک خوب است.) پایینتر از انسان خلود روح متشخص است [آیا فقط پخش مجدد انرژی است]; فقط روح معقول انسان از یک خلود آگاهانه برخوردار میشود.
خوبی و بدی تعبیرات و اصطلاحاتی انسانی هستند که بر حسب لذت و درد تعریف شدهاند; این واژه ها را نمیتوان بدون فرض شمردن یک علم کل برای انسان، که فقط خاص خداوند است، در مورد جهان به کار برد.”نقص در جز ممکن است لازمه کمال عالیتر در کل باشد”; بنابراین، گناه شر است، اما نتیجه اختیار است که خیر است، و حتی گناه آدم و حوا تا حدودی به یک معنا “خطای سعید” بود، زیرا موجب آمدن مسیح شد. “در جهان ... هرج و مرج و اغتشاش و آشفتگی نیست مگر از نظر ظاهر.” اندوهباریهای انسان “وسیله خیر بیشتر کسانی را فراهم میآورند که آنها را تحمل میکنند.”
حتی به فرض که به این عقیده ثابت شده معتقد باشیم که تعداد محکومین ابدی از تعداد رستگار شدگان بیشتر است، باید بگوییم وقتی که انسان به وسعت حقیقی مدینه الاهی میاندیشد، در مییابد که مقدار بدی با خوبی قابل قیاس نیست. ... چون نسبت آن قسمت از جهان که از دست رفته با آن قسمت که هنوز ناشناخته مانده است قابل قیاس نیست; ... پس باید گفت که همه بدیها در مقایسه با چیزهای خوبی که در جهان هستند تقریبا هیچند.
... لازم نیست قبول کنیم که بدی در انسان زیادتر از خوبی است، زیرا ممکن است، و حتی خیلی هم عقلایی است، که شکوهمندی و کمال خوبان به طور غیر قابل قیاس بیش از بدبختی و نقص محکومین باشد.

این دنیا، با وجودی که ممکن است به نظر خودخواهانه ما ناقص جلوه کند، بهترین دنیایی است که پروردگار تا آنجایی که انسان را انسانی و آزاد رها کرد آفریده است. اگر دنیای بهتری ممکن بود، بدون شک خداوند آن را میآفرید.
از کمال اعلای پروردگار چنین بر میآید که او، هنگام به وجود آوردن جهان، بهترین طرح ممکن را، که بزرگترین تنوع و بزرگترین نظامها را در برداشت، برگزید; بهترین وضع، مکان، و زمان بزرگترین اثری که با سادهترین وسایل به وجود آمده است; بیشترین قدرت، بیشترین دانایی، و بیشترین سرور و خوبی در آفرینش اشیایی که در جهان وجود دارند. چون همه اشیای موجود به نسبت تکاملی که دارند با فهم وجود پروردگار مدعی وجود هستند، پس نتیجه این ادعاها بایستی کاملترین دنیای حقیقی ممکن باشد.
امروز ما نمیتوانیم خواندن بیشتر کتاب عدل الاهی یا تئودیسه اثر لایبنیتز را توصیه کنیم، مگر به کسانی که خنده های تلخ کاندید را کاملا تمجید کنند.